انصاف نیست...
انصاف نیست …
دنیا آنقدر کوچک باشد که آدم های تکراری را روزی هزار بار ببینی …
و آنقدر بزرگ باشد …
که نتوانی آن کس را که دلت میخواهد حتی یک بار ببینی …
ادامه مطلب
انصاف نیست …
دنیا آنقدر کوچک باشد که آدم های تکراری را روزی هزار بار ببینی …
و آنقدر بزرگ باشد …
که نتوانی آن کس را که دلت میخواهد حتی یک بار ببینی …
عشقتـــ رآ پنهآ?? می?نـے ?ـہ مر?آنگیتـــ ??ـ?شـہ ?ـار نَشـو? !
اَ??ـمـ می?نـے ?ــــہ مهربآنیَتـــ رآ پنهـــــآ?? ?نے !
مَـرآ " شُمــآ " ??ـَطآبـــ می?ُنے ?ِـہ هَوآیے نشَومـ !
اَمـآ نمــیـ?انـے !
نمـیــ?انے ?ـــہ چقَـ?ر ایــ?? هـآ بـہ تـو مـے آینـ? !
و مـَـ?? ?یــوانـہ تـَر میشوَمـ
کسی که بهشت را بر زمین نیافته است
آن را در آسمان نیز نخواهد یافت
خانه خدا نزدیک ماست و تنها اثاث آن عشق است . . .
"دِلم"
باران می خواهد…
بارانی آرام...
امااا…
طولانی…
تا دست در دستِ قطره هایش…
و پـا به پـایِ نمنـاکی اش…
تمـام کـوچـه بــاغ ها را…
با پــاهایی بِرَهنـه قــدم زنـم…
مــن بُغـض کنـم…
آسمان ببـارد…
آسمان بُغض کنـد…
مـن اشکـ بریزم…
آنگاه هر دو آرام شویم…
مگــــر خودت نگفــتی خداحــافظ؟
پــس چرا وقتی گــفتم”به ســلامت” نگاهــت تلخ شــد؟
بــرو به ســلامت
دیگــر هــم ســراغم را نگــیر!
خســته تــر از آنم کــه بر ســر راهت بنــشینم
و دلــیل رفتنــت را جــــویاشــوم…
این چه عشقی یست که تا این حد، بی حد است؟
که تا ندارد
اندازه ندارد
آنقدر پر زور است که تمام راه ها را می پیماید و زنگ ها را می زند و دستهارا گره می کند و نگاه ها را بهم می دوزد و آخر.....من ِبی طاقت را تاب می دهد تا صبور بمانم برای تو...
آه تو....
من تو را به جای تمام کسانیکه دوست نمی دارم....دوست می دارم !!
یه نفس دور از تو بودن واسه من ماهی و سالی
با یه عکس و چند تا نامه پر نمیشه جای خالی
میون بود و نبودت جای خالیتُ حساب کن
وقت اومدن تموم ثانیهها رو جواب کن
یه عالم فرقه میون از جدایی دق آوردن
تا با دستای قشنگت تو خود عاشقی مردن
چشممُ به گریه بنداز فکر نکن تو عشق فقیرم
ضرب تو ضربهی ساعت زنده میشم و میمیرم
قلبمُ به غصه بشکن نگاه کن به تیکه پارم
من به غیر از خواستن تو، رو لبم حرفی ندارم